یکبار هم به من گفت: «عزیزترینم»!
تا آن زمان هیچ واژهای نتوانسته بود تا این حد برایم جاودانه بماند و کلمات فقط مشتی کلمات بودند در اقتضای زمان و مکانی محدود. ولی «عزیزترینم...!» فکرش را بکنید که در میان تمام عزیزانی که دارد، تو، »ترینِ» آنهایی! این یعنی مرا کاملا آزاد و شرافتمندانه دوست میداشت آنهم در کمالِ دارایی نه از روی ترس و تنهایی اش.
بازدید : 507
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 10:37